کارم از عشق بجان است، از اثیر اخسیکتی غزل 124

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

کارم از عشق بجان است، چه تدبیر کنم

1 کارم از عشق بجان است، چه تدبیر کنم یار در پرده نهان است، چه تدبیر کنم

2 راز می پوشم، تا کس به نداند لیکن اشک و رخساره نشان است چه تدبیر کنم

3 وصل را صبر بکار است، صبوری را دل که نه این است و نه آنست چه تدبیر کنم

4 بر کران مانده ام از یاد تو، در اشک غمت در میان دل و جان است چه تدبیر کنم

5 زین کران دست بفریاد توان برد، ولیک پای غیرت بمیان است چه تدبیر کنم

6 پاسبان همه کس دل بود و دردمن اوست بر رمه گرگ شبان است چه تدبیر کنم

7 یارگر سست رکاب است همش دریابم عمر گر سست عنان است چه تدبیر کنم

8 یار من خصم خموشی است، چه دستان گیرم دشمن زارو فغان است چه تدبیر کنم

9 بشب آرد اگر او، دوست شبی روز اثیر همچو خورشید عیان است چه تدبیر کنم

عکس نوشته
کامنت
comment