-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خانه ام ویران شد از سودای خوبان عاقبت گشت دل مدهوش و دل شیدای خوبان عاقبت
2 هشت سر بر دوش من باری و باری می کشم تا مگر اندازمش در پای خوبان عاقبت
3 رأی آن دارم که خونم را بریزند اهل حسن شد موافق رای من با رای خوبان عاقبت
4 گر چه بی مهرند مهرویان به عشاق، ای رقیب جان عاشق می شود مأوای خوبان عاقبت
5 صبر و هوشم از سواد زلف جانان گشت کم شد همین سود من از سودای خوبان عاقبت
6 بارها گفتم که ندهم دل به خوبان، لیک دل گشت از جان بنده و مولای خوبان عاقبت
7 بر دل مجروح خسرو دلبران را نیست رحم جان به زاری داد از سودای خوبان عاقبت