چشم دل منعم سیر، ز اسباب از واعظ قزوینی غزل 239

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد

1 چشم دل منعم سیر، ز اسباب نمیگردد از ریگ روان صحرا سیراب نمیگردد

2 عیب است زبس تندی از مردم روشن دل از خجلت خود آتش، چون آب نمیگردد

3 بیشوق شنیدن حرف، از دل بزبان ناید تا آب نخواهد گشت، دولاب نمیگردد

4 در خواب اجل، راحت از خواب نمی بینی بر چشم دل از فکرش، تا خواب نمیگردد

5 عکس گل رخسارش، در آب اگر افتد از حیرت آن در بحر، گرداب نمیگردد

6 آن چهره آتشگون، زان شوخ که من دیدم چون زلف برآن عارض، بیتاب نمیگردد

عکس نوشته
کامنت
comment