-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش
2 دی به ره بود او روان و من فتادم بر زمین می شد او چون آفتاب و من چو سایه از پیش
3 شرح روزنها که از تیر تو دارد سینه ام تا بگوید پیش تو بنواز یک دم چون نیش
4 تا ز تاب عارضش خلقی بسوزد هر زمان می زند بر آتش رخسار او آب خویش
5 آنکه بر خاک درت لاف از گدایی می زند کی به پیش چشم آید شاهی روم و ریش؟
6 راه عشق این است اگر، بسیار خسرو را هنوز ره بباید کرد تا وادی درین منزل طیش