دلم با مردم چشمت چنانست از خواجوی کرمانی غزل 165

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

دلم با مردم چشمت چنانست

1 دلم با مردم چشمت چنانست که پنداری که خونشان در میانست

2 خطت سرنامهٔ عنوان حسنست رخت گلدستهٔ بستان جانست

3 شبت مه پوش و ماهت شب نقابست گلت خود روی و رویت گلستانست

4 گلستان رخت در دلستانی بهشتی بر سر سرو روانست

5 چرا خورشید روز افروز رویت نهان در چین شبگون سایبانست

6 کمان داران چشم دلکشت را خدنک غمزه دایم در کمانست

7 بساز آخر زمانی با ضعیفان که حسنت فتنه آخر زمانست

8 چرا خفتست چشم نیم مستت ز مخموری تو گوئی ناتوانست

9 ز زلفت موبمو خواجو نشانداد از آن انفاس او عنبر فشانست

عکس نوشته
کامنت
comment