-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم را مقام عبادت درِ اوست زهی بخت آن دل که فرمانبرِ اوست
2 طفیل قد اوست هرجا که جانی ست عجب سرو نازی که جانها برِ اوست
3 اگرچه خطش نیست چون غمزه جادو ولیکن همه فتنه ها در سرِ اوست
4 دمادم ز اندیشه خون می خورد دل چو قلب است لابد همین در خورِ اوست
5 خیالی به حشرت خط نیکنامی همین بس که نام تو در دفترِ اوست