-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل من چون شود دور از وثاقش که ماند آویخته ز ابروی طاقش
2 عجب سیاره ای دارد دل من که می سوزد جهانی ز احتراقش
3 هزارم دیده باید گاه جولانش که بندم فرش در راه براقش
4 مکن ضایع، طبیبا، مرهم خویش که خوش می سوزم از داغ فراقش
5 گزیده شد دلم از جان که جانش سگ دیوانه شد در اشتیاقش
6 کجا با چون تو سیمین ساق ماند درخت گل که پر خار است ساقش
7 جفاهای ترا گردان کند چرخ نرنجی جان خسرو از نفاقش