1 مرغ دل من چو ترک این دانه گرفت انصاف بده که نیک مردانه گرفت
2 از دل چو بماند دلبرش دست کشید از جان چو بجست پای جانانه گرفت
1 آن یکی از خشم مادر را بکشت هم به زخم خنجر و هم زخم مشت
2 آن یکی گفتش که از بد گوهری یاد ناوردی تو حق مادری
1 گفت امیر المؤمنین با آن جوان که به هنگام نبرد ای پهلوان
2 چون خدو انداختی در روی من نفس جنبید و تبه شد خوی من
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم