دلم از زلف تو پا بستهٔ از خیالی بخارایی غزل 179

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

دلم از زلف تو پا بستهٔ سودا آمد

1 دلم از زلف تو پا بستهٔ سودا آمد بی دُر وصل توام اشک به دریا آمد

2 گفته بودی که بپرهیز ز تیر نظرم چون نرفتیم پیِ گفت تو برما آمد

3 آب را از نظر انداخت روان مردم چشم سوی او مژدهٔ خاک قدمت تا آمد

4 کلک نقّاش قدر چون صور حُسن کشید ز آن میان نقش دهان تو چه گویا آمد

5 ای خیالی گله از شیوهٔ آن چشم مکن این بلاها همه بر ما چو ز بالا آمد

عکس نوشته
کامنت
comment