سوز دلم باتو گفت حرف نهانی از اهلی شیرازی غزل 819

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

سوز دلم باتو گفت حرف نهانی دگر

1 سوز دلم باتو گفت حرف نهانی دگر بلبل و گل را بود گوش و زبانی دگر

2 زنده چو گردم به حشر گر بکشی دیگرم سهل بود گر شود صرف تو جانی دگر

3 زندگی جاودان نیست یقین ور بود جز بدهان توام نیست گمانی دگر

4 گرچه خدنگ بتان سینه نشان میکند ناوک آن غمزه راهست نشانی دگر

5 بار گرانان کشد یار سبکروح چند بهر خدا ساقیا رطل گرانی دگر

6 همت اهلی گذشت از دو جهان بهر دوست تن بجهان در گرو او بجهانی دگر

عکس نوشته
کامنت
comment