1 ای دل و جان زندگانی من غم تو برده شادمانی من
2 کردم از چشم و دل شراب و کباب می نیایی به میهمانی من
3 دو جهان ترک کردهام که توی این جهانی و آن جهانی من
4 اندرین باب شعر ای عطار نیست اندر زمانه ثانی من
1 همه عالم خروش و جوش از آن است که معشوقی چنین پیدا، نهان است
2 ز هر یک ذره خورشیدی مهیاست ز هر یک قطرهای بحری روان است
1 هر که درین دیرخانه مرد یگانه است تا به دم صور مست درد مغانه است
2 ور به دم صور باهش آید ازین می نیست مبارز مخنث بن خانه است
1 آن دهان نیست که تنگ شکر است وان میان نیست که مویی دگر است
2 زان تنم شد چو میانت باریک کز دهان تو دلم تنگتر است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند