- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شیشه دل بهر خوبانم ز دست افتاده است کار دل از دست خوبان در شکست افتاده است
2 در گلستان جمالت زان دو چشم می پرست کافری خونخواره در هر گوشه مست افتاده است
3 با نهال قامتت چون سایه ای سرو سهی سربلندی چون کند طوبی که پست افتاده است
4 او که در عشق از غم دین پند عاشق میدهد گو غم خود خور که عاشق بت پرست افتاده است
5 نیست ما را غم که دین و دل فتاد از دست ما می بده ساقی که اکنون هرچه هست افتاده است
6 کی نهم جام می از کف چون دهم آسان ز دست گوهری کز چشمه خضرم بدست افتاده است
7 جز سر زلف تو صید خاطر اهلی نکرد این چنین صیدی کسی را کم به شست افتاده است