1 بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل هنوز لذت تیرت نمیرود از دل
2 دلا ز مشکل غم کار بر خود آسان کن که مردنت بود آسان و زندگی مشکل
3 چه جای خار که گل گر فتد شود خارت ز هرچه دامن همت نگیردت بگسل
4 به ذره یی چو تو خورشید صد نظر دارد تا غافل از وی و مشغول خود زهی غافل
5 متاع عقل ببازار عشق کس نخرد درین معامله دیوانه میشود عاقل
6 بیار می که ز مستی خجل شدن سهل است هزار بار مرا توبه کرده است خجل
7 ز دیده حاصل اهلی همیشه خار غم است ز شوره زار بجز خار کی شود حاصل
دیدگاهها **