-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی به ساقی گو که زود آخر هم از اول قدح دردی
2 بیا ای ساقی لب گز تو خامان را بدان میپز زهی بستان و باغ و رز کز آن انگور افشردی
3 نشان بدهم که کس ندهد نشان این است ای خوش قد که آن شب بردیم بیخود بدان مه روم بسپردی
4 تو عقلا یاد میداری که شاه عقلم از یاری چو داد آن باده ناری به اول دم فرومردی
5 دو طشت آورد آن دلبر یکی ز آتش یکی پرزر چو زر گیری بود آذر ور آتش برزنی بردی
6 ببین ساقی سرکش را بکش آن آتش خوش را چه دانی قدر آتش را که آن جا کودک خردی
7 ز آتش شاد برخیزی ز شمس الدین تبریزی ور اندر زر تو بگریزی مثال زر بیفسردی