پری رخا منه از دست یکزمان از خواجوی کرمانی غزل 819

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

پری رخا منه از دست یکزمان شیشه

1 پری رخا منه از دست یکزمان شیشه قرابه پر کن و در گردش آر آن شیشه

2 کنونکه پرد، سرا زهره است و ساقی ماه شراب چشمهٔ خورشید و آسمان شیشه

3 خوشا میان گلستان و جام می بر کف کنار پر گل و نسرین و در میان شیشه

4 مرا چو شیشهٔ می دستگیر خواهد بود بده بدست من ای ماه دلستان شیشه

5 روان خسته‌ام از آتش خمار بسوخت بیا و پر کن از آن آتش روان شیشه

6 شدم سبکدل و گردد ز تیزی و گرمی برین سبک دل دیوانه سرگران شیشه

7 بیا که این دل مجروح ممتحن زده است بیاد لعل تو بر سنگ امتحان شیشه

8 دل شکسته برم تحفه پیش چشم خوشت اگر چه کس نبرد پیش ناتوان شیشه

9 ز شوق آن لب چون ناردان کنم هر دم ز خون دیده پر از آب ناردان شیشه

10 براستان که بسی خستگان نازک دل شکسته‌اند برین خاک آستان شیشه

11 لب تو آب شد و جان بیدلان آتش غم تو کوه و دل تنگ عاشقان شیشه

12 مطیه سست و همه راه سنگ و صاعقه سخت کریوه بر گذر و بار کاروان شیشه

13 ترا که شیشهٔ می داد و می‌دهد خواجو برو بمجلس مستان و میستان شیشه

14 چو شیشه گرلبت از تاب سینه جوشیدست مدار بی لب جوشیده یکزمان شیشه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر