-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پری رخا منه از دست یکزمان شیشه قرابه پر کن و در گردش آر آن شیشه
2 کنونکه پرد، سرا زهره است و ساقی ماه شراب چشمهٔ خورشید و آسمان شیشه
3 خوشا میان گلستان و جام می بر کف کنار پر گل و نسرین و در میان شیشه
4 مرا چو شیشهٔ می دستگیر خواهد بود بده بدست من ای ماه دلستان شیشه
5 روان خستهام از آتش خمار بسوخت بیا و پر کن از آن آتش روان شیشه
6 شدم سبکدل و گردد ز تیزی و گرمی برین سبک دل دیوانه سرگران شیشه
7 بیا که این دل مجروح ممتحن زده است بیاد لعل تو بر سنگ امتحان شیشه
8 دل شکسته برم تحفه پیش چشم خوشت اگر چه کس نبرد پیش ناتوان شیشه
9 ز شوق آن لب چون ناردان کنم هر دم ز خون دیده پر از آب ناردان شیشه
10 براستان که بسی خستگان نازک دل شکستهاند برین خاک آستان شیشه
11 لب تو آب شد و جان بیدلان آتش غم تو کوه و دل تنگ عاشقان شیشه
12 مطیه سست و همه راه سنگ و صاعقه سخت کریوه بر گذر و بار کاروان شیشه
13 ترا که شیشهٔ می داد و میدهد خواجو برو بمجلس مستان و میستان شیشه
14 چو شیشه گرلبت از تاب سینه جوشیدست مدار بی لب جوشیده یکزمان شیشه