1 ببستی چشم من ز افسون زبان هم دلم بردی نه تنها بلکه جان هم
2 خرابم می کنی از رخ، ز لب نیز ازینم می کشی، جانا، از آن هم
3 ز تیر تست ما را دعوی خون گواهی می دهد دل، آن کمان هم
4 ز بیداد تو خرسندم همه عمر اگر خون ریزیم، راضی، بدان هم
5 برو، ای باد، بوسی زن برای پای اگر چیزی نگوید، بر دهان هم
6 بده ساقی که من مست و خرابم پیاله خورده ام، رطل گران هم
7 غمی دارم که باد از دوستان دور به حق دوستی کز دشمنان هم
8 بت اندر قبله دارم نه همین بت که زنار مغانه بر میان هم
9 اگر افتد قبول این جان خسرو به بوسی می فروشم، رایگان هم