1 داد من آن بت طراز نداد پاسخی نیز دلنواز نداد
2 خواب ما را ببست و باز نکرد دل ما را ببرد و باز نداد
3 به کرشمه ندید سوی کسی که به یک غمزه داد ناز نداد
4 کرد راجع برات بوسه لبش عارضش چون خط جواز نداد
5 پسرا، سرو چون تو نتوان گفت که کسی دل بدان دراز نداد
6 بر منت دل نسوخت، گر چه مرا عشق جز سوز جانگداز نداد
7 بر منت دل نسوخت، گر چه مرا عشق جز سوز جانگداز نداد
8 لذت عیش و کارسازی بخت از که جویم، چو کار ساز نداد؟
9 تو چه دانی نیازمندی چیست؟ چون خدایت به کس نیاز نداد
10 داد خسرو به عشق جان و هنوز داد مردان پاکباز نداد