- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غم پریشان سازم از مستی چو زلف پرخمش تا پریشان تر شوم ز آشفتگیهای غمش
2 من طبیب عشقم و دانم دوای دل نکو زخم دل هردم ز داغی تازه باید مرهمش
3 اشک گرم عاشقان هر قطره بحر آتشی است بلکه باشد بحر آتش قطره یی از شبنمش
4 من نه آنمردم که ترسم از هلاک خویشتن گر اجل سستی کند دامن بگیرم محکمش
5 هرکه دارد ساقیی چون او چکارش با مسیح جرعه نوش است آفتاب ما مسیح مریمش
6 مست سودای توام از فکر عالم بیخبر کی بود مجنون سر و سودای کار عالمش
7 هرکه چون اهلی سگ کوی پری رویی نشد گر ملک باشد که صاحبدل نخواند آدمش