1 یاران که بوده اند ندانم کجا شدند؟ یارب، چه روز بود که از ما جدا شدند؟
2 گر نوبهار آید و پرسد ز دوستان گو، ای صبا، که آن همه گلها گیا شدند
3 ای گل، چو آمدی ز زمین گو چگونه اند؟ آن رویها که در ته گرد فنا شدند
4 آن سروران که تاج سر خلق بوده اند اکنون نظاره کن که همه خاک پا شدند
5 دنیاست خونبهای بسی خلق، وین زمان بسیار کس که بر سر این خونبها شدند
6 خورشید بوده اند که رفتند زیر خاک آن ذره ها که چون همه اندر هوا شدند
7 آنها که سیمیای جهان شان فریب داد بگذاشتند کنج و پی کیمیا شدند
8 بازیچه ایست طفل فریب این متاع دهر بی عقل مردمان که بدین مبتلا شدند
9 کس را چه شد که نقد مرادی نمی رسد مانا که خازنان فلک بینوا شدند
10 خسرو، گریز کن که وفا نیست در جهان زاهل جهان که همچو جهان بی وفا شدند