مدارم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1297

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

مدارم یک زمان از کار فارغ

1 مدارم یک زمان از کار فارغ که گردد آدمی غمخوار فارغ

2 چو فارغ شد غم او را سخره گیرد مبادا هیچ کس ای یار فارغ

3 قلندر گر چه فارغ می‌نماید ولیکن نیست در اسرار فارغ

4 ز اول می‌کشد او خار بسیار همه گل گشت و گشت از خار فارغ

5 چو موری دانه‌ها انبار می‌کرد سلیمان شد شد از انبار فارغ

6 چو دریاییست او پرکار و بی‌کار از او گیرند و او ز ایثار فارغ

7 قلندر هست در کشتی نشسته روان در را و از رفتار فارغ

8 در این حیرت بسی بینی در این راه ز کشتی و ز دریابار فارغ

9 به یاد بحر مست از وهم کشتی نشسته احمقی بسیار فارغ

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر