مسلمانان فغان از دست چشم از اثیر اخسیکتی غزل 96

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

مسلمانان فغان از دست چشم کافر مستش

1 مسلمانان فغان از دست چشم کافر مستش دل آزاد من چون دید سحری کرد و بربستش

2 خیالت چون نهم بر دل از آن بدعهد بی حاصل دل من گر بخون دل بگرید جان آن هستش

3 سیاها، روی مظلومی که خواهد روی گلرنگش درازا، دست بیدادی که دارد طره پستش

4 تنم در تب همی سوزد، رباب دل چنان گردش دلم مرهم نمی گیرد، بتیغ غم چنان خستش

5 ز زلفش یادگاری خواستم تا مونسم باشد بقد من اشارت کرد هم در حال بگسستش

6 صراحی وار دل پر خون ببزم خسرو عادل روم بر سر نهم دستی ز دست چشم بد مستش

عکس نوشته
کامنت
comment