- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مسلمانان فغان از دست چشم کافر مستش دل آزاد من چون دید سحری کرد و بربستش
2 خیالت چون نهم بر دل از آن بدعهد بی حاصل دل من گر بخون دل بگرید جان آن هستش
3 سیاها، روی مظلومی که خواهد روی گلرنگش درازا، دست بیدادی که دارد طره پستش
4 تنم در تب همی سوزد، رباب دل چنان گردش دلم مرهم نمی گیرد، بتیغ غم چنان خستش
5 ز زلفش یادگاری خواستم تا مونسم باشد بقد من اشارت کرد هم در حال بگسستش
6 صراحی وار دل پر خون ببزم خسرو عادل روم بر سر نهم دستی ز دست چشم بد مستش