1 مسلمانان برفت از دست من دل چو دیدم آنچنان شکل و شمایل
2 جهانی را بدین شکل و شمایل همی بینم چو خود امروز مایل
3 زهی صانع خدا کز لطف بنگاشت از این سان صورتی از آب و از گل
4 نباشد چون جمالت مجلس افروز اگر خورشسید بنشیند به محفل
5 دلم منزل به زلفت کرد، گویی نخواهد رفت ازین فرخنده منزل
6 تنم کز خاک گردد نقش مهرت ز نعش جان نخواهد گشت زایل
7 ملامت می کنند اصحاب ما را ز درد ما مگر هستند غافل
8 ندارم طاقت درد فراقت فراق دوستان کاری ست مشکل
9 درین ره، خسروا، دیوانه می باش نمی باید شنیدن پند عاقل