بیش از این مپسند در زاری منِ درویش را از خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

بیش از این مپسند در زاری منِ درویش را

1 بیش از این مپسند در زاری منِ درویش را پادشاهی رحمتی فرما گدای خویش را

2 چارهٔ درد دل ما را که داند جز غمت غیر مرهم کس نمی داند دوای ریش را

3 چون سر زلف تو پیش چشم دزدی پیشه کرد تا توانی بسته دار آن دزد بینا پیش را

4 ساقیا وقتی ز نزدیکان شوی کاندر رهش یک طرف سازی به جامی عقل دوراندیش را

5 تا به دست آورده است از غمزه چشمت ناوکی قصد قربانِ من است آن ترک کافر کیش را

6 سال‌ها لاف گدایی زد خیالی و هنوز همچنان سودای سلطانی ست نادرویش را

عکس نوشته
کامنت
comment