-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش مکنید یاد شکر بر لعل همچو قندش
2 به دو چشم شوخ جادو بربود خوابم از چشم مرساد چشم زخمی به دو چشم چشم بندش
3 نکنم خلاف رایش به جفا و جور دشمن که محب دوست بیمی نبود ز هر گزندش
4 چو بدامنش غباری ز جهان نمیپسندم چه پسندد از حسودم سخنان ناپسندش
5 به کمندش احتیاجی نبود به صید وحشی که گرش به تیغ راند نکشد سر از کمندش
6 نه منم اسیر تنها به کمند یار زیبا که به شهر او درآمد که نگشت شهر بندش
7 مکنید عیب خواجو که اسیر و پای بندست که اگر نمیکشندش به عتاب میکشندش