مبرید نام عنبر بر زلف از خواجوی کرمانی غزل 544

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش

1 مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش مکنید یاد شکر بر لعل همچو قندش

2 به دو چشم شوخ جادو بربود خوابم از چشم مرساد چشم زخمی به دو چشم چشم بندش

3 نکنم خلاف رایش به جفا و جور دشمن که محب دوست بیمی نبود ز هر گزندش

4 چو بدامنش غباری ز جهان نمی‌پسندم چه پسندد از حسودم سخنان ناپسندش

5 به کمندش احتیاجی نبود به صید وحشی که گرش به تیغ راند نکشد سر از کمندش

6 نه منم اسیر تنها به کمند یار زیبا که به شهر او درآمد که نگشت شهر بندش

7 مکنید عیب خواجو که اسیر و پای بندست که اگر نمی‌کشندش به عتاب می‌کشندش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر