مشنو که چراغ دل من روی از خواجوی کرمانی غزل 425

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

مشنو که چراغ دل من روی تو نبود

1 مشنو که چراغ دل من روی تو نبود یا میل من سوخته دل سوی تو نبود

2 مشنو که هر آنکس خبر از عالم جانست آئینه جانش رخ دلجوری تو نبود

3 مشنو که سر زلف عروسان بهاری آشفتهٔ آن سنبل گلبوی تو نبود

4 مشنو که دل خستهٔ دیوانه ما را شوریدگی از سلسلهٔ موی تو نبود

5 مشنو که گر آن طرهٔ زنگی وش هندوست ترک فلکی بندهٔ هندوی تو نبود

6 مشنو که چو در گوشهٔ محراب کنم روی چشمم همه در گوشهٔ ابروی تو نبود

7 مشنو که گر از هر دو جهان روی بتابم مقصود من از هر دو جهان روی تو نبود

8 مشنو که شبی تا سحر از آتش سودا منزلگه من خاک سر کوی تو نبود

9 مشنو که پریشانی و بیماری خواجو از زلف کژ و غمزهٔ جادوی تو نبود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر