- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگو که ماه رخ او ز گلرخان بگذشت که این ستاره ز خورشید آسمان بگذشت
2 فدای دست و کمانش شوم که صید از ذوق خبر نداشت که تیرش ز استخوان بگذشت
3 برون کشید مرا مو کشان ز حلقه ذکر بهای و هوی صبوحی که سر خوشان بگذشت
4 من از کجا و وصال از کجا چه حرف است این بخود نبودم و حرفیم بر زبان بگذشت
5 نهان چگونه اند از تو حال دل اهلی کنون که پرده بر افتاد و کار از آن بگذشت
6 مدوز چاک جگر ای طبیب اهلی را که طعن همنفسان ناوک جگر دوزست