- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگو جاهی از سلطنت بیش نیست که ایمنتر از ملک درویش نیست
2 سبکبار مردم سبکتر روند حق این است و صاحبدلان بشنوند
3 تهیدست تشویش نانی خورد جهانبان به قدر جهانی خورد
4 گدا را چو حاصل شود نان شام چنان خوش بخسبد که سلطان شام
5 غم و شادمانی به سر میرود به مرگ این دو از سر به در میرود
6 چه آن را که بر سر نهادند تاج چه آن را که بر گردن آمد خراج
7 اگر سرفرازی به کیوان بر است وگر تنگدستی به زندان در است
8 چو خیل اجل بر سر هر دو تاخت نمی شاید از یکدگرشان شناخت