- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدان یک دم روا ای خواجه در دادن توقف را که تا استاده یی، مرگ از کفت گیرد تصرف را
2 در اقلیم قناعت، زین سبب تنگی نمی باشد که بیرون کرده اند از شهر درویشان تکلف را
3 بقدر لب گزیدن، صرفه کن از زندگی وقتی مکن تنگ از هجوم معصیت جای تأسف را
4 جهانی زور نتواند حریف ناتوانی شد دل زاری گرفت از دست شهری درد یوسف را!
5 دمی غافل نگردد یادش از یادم، چه بودی گر زیاد خود گرفتی یاد آیین تلطف را!
6 نگنجد در سرای آفرینش بهتری دیگر به خاطر از فضولی ره دهد واعظ تصرف را