-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا قامت چو چوگان است و سر چون گوی سرگردان بیا، ای ترک و چوگانی بدین سرگشته در گردان
2 همه شب جان من گردانست گرداگرد رخسارت بدانگونه که باشد گرد گل باد سحر گردان
3 سرت گردم، زمانی گوش کن بر ناله های من گرت درد سری باشد مرا بر گرد سرگردان
4 در ایام چو تو شکر لبی تا کی کشم تلخی؟ بزن یک خنده و دامان عیشم پر شکر گردان
5 ز غم شب تا سحر جان می کنم، بردار زلف از رخ اگر مردن نباشد زود، باری بیخبر گردان
6 چه منعم می کنی، زاهد، از این روی و بدین دیدن توان گفتن مسلمان را که روی از قبله برگردان
7 شبی، ای آفتاب حسن، در مهتاب گشتی کن در و دیوار را از سایه خود جانور گردان
8 برون آ از در و دیوانه گردان هوشیاران را ولیکن خسرو دیوانه را دیوانه تر گردان