1 من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد که کس به رند خرابات ظن آن نبرد
2 من این مرقع دیرینه بهر آن دارم که زیر خرقه کشم می کسی گمان نبرد
3 مباش غره به علم و عمل، فقیه! مدام که هیچکس ز قضای خدای جان نبرد
4 اگر چه دیده پاسبان تو ای دل به هوش باش که نقد تو پاسبان نبرد
5 سخن به نزد سخندان ادا مکن حافظ که تحفه کس در و گوهر به بحر و کان نبرد