1 می را که خمار در کمین است چه سود خیرش بهزار شر قرین است چه سود
2 گر سود تنست عقل و دین راست زیان سودی که زیان عقل و دین است چه سود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا
1 مجنون عشق را هوس تخت و تاج نیست اورا که عقل نیست بهیچ احتیاج نیست
2 گیتی نما چه حاجت؟ اگر جم بصیرتی آیینه یی به ازمی و جام زجاج نیست
1 تا تو چو شمع می کنی تیز نظر بسوی ما تیز تر است هر نفس آتش آرزوی ما
2 خم شکنان بخانقه با خم می سلامتند سنگ ملامت از میان میشکند سبوی ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **