1 مولای اناالتائب مما سلفا هل تقبل عذر عاشق قد تلفا
2 این کان ندامتی صدودا و جفا مولای عفیالله عفیالله عفا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 از دخول هر غری افسردهای در کار من دور بادا وصف نفس آلودشان از یار من
2 دررمید از ننگ ایشان و خبیثیها و مکر از وظیفه مدح یارم این دل هشیار من
1 آن جان که از او دلبر ما شادانست پیوسته سرش سبز و لبش خندان است
2 اندازهٔ جان نیست چنان لطف و جمال آهسته بگوئیم مگر جانانست
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **