مستان چشم اویم از ما از امیرخسرو دهلوی غزل 827

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

مستان چشم اویم از ما خمار ناید

1 مستان چشم اویم از ما خمار ناید غیر دلی پر از خون جام دگر نشاید

2 گر غمزه چو نشتر بر دیگران زند یار چشمم ز غیرت آن خونها ز دل گشاید

3 اشکم بدید بر در، گفتا چه آب تیره ست؟ پیش در آب، آری، بس تیره می نماید

4 مقصود هر کس، ای جان، در عاشقی ست چیزی مقصود ماست آهی کز سوز دل برآید

5 گل رو، هزار بلبل داری به رو غزلخوان گل روی پیشت، ای جان، بنماید و نیاید

6 گر آن خیال بالا آید به دیده، ای جان اشکم به پای بوسش از جان به دیده آید

7 خسرو، ادب چه جویی، از چشم مست شوخش؟ هندو چو مست باشد، از وی ادب نیاید

عکس نوشته
کامنت
comment