مرحبا ای از جلال الدین محمد مولوی غزل 1066

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار

1 مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار روح بخش هر قران و آفتاب هر دیار

2 این جهان و آن جهان هر دو غلام امر تو گر نخواهی برهمش زن ور همی‌خواهی بدار

3 تابشی از آفتاب فقر بر هستی بتاب فارغ آور جملگان را از بهشت و خوف نار

4 وارهان مر فاخران فقر را از ننگ جان در ره نقاش بشکن جمله این نقش و نگار

5 قهرمانی را که خون صد هزاران ریخته‌ست ز آتش اقبال سرمد دود از جانش برآر

6 آن کسی دریابد این اسرار لطفت را که او بی‌وجود خود برآید محو فقر از عین کار

7 بی‌کراهت محو گردد جان اگر بیند که او چون زر سرخست خندان دل درون آن شرار

8 ای که تو از اصل کان زر و گوهر بوده‌ای پس تو را از کیمیاهای جهان ننگست و عار

9 جسم خاک از شمس تبریزی چو کلی کیمیاست تابش آن کیمیا را بر مس ایشان گمار

عکس نوشته
کامنت
comment