- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مارا تنی چو صورت دیوار مانده است چشم و زبان و دست و دل از کار مانده است
2 خواهم که بشکنم قفس تن که دور ازو بیهوده مرغ روح گرفتار مانده است
3 از دیده یار رفت وزخون خشک شد مژه زان گل که بود در نظرم خار مانده است
4 از زخم تیر غمزه او زنده نیست کس وان هم که زنده است دل افکار مانده است
5 در عشق هرکه رشته جان بگسلد ز شوق آن خود بدست بسته زنار مانده است
6 اهلی اسیر ششدر غم گشت چاره نیست بیچاره نامراد بناچار مانده است