مارا تنی چو صورت دیوار از اهلی شیرازی غزل 169

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

مارا تنی چو صورت دیوار مانده است

1 مارا تنی چو صورت دیوار مانده است چشم و زبان و دست و دل از کار مانده است

2 خواهم که بشکنم قفس تن که دور ازو بیهوده مرغ روح گرفتار مانده است

3 از دیده یار رفت وزخون خشک شد مژه زان گل که بود در نظرم خار مانده است

4 از زخم تیر غمزه او زنده نیست کس وان هم که زنده است دل افکار مانده است

5 در عشق هرکه رشته جان بگسلد ز شوق آن خود بدست بسته زنار مانده است

6 اهلی اسیر ششدر غم گشت چاره نیست بیچاره نامراد بناچار مانده است

عکس نوشته
کامنت
comment