1 نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
2 چه کمی درآید آخر به شرابخانه تو اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم
3 چو نیم سزای شادی ز خودم مدار بیغم که در این میان همیشه غم توست غمگسارم
1 با هرکه دمی عشق تو آمیخته شد گوئی که بلا بر سر او ریخته شد
2 منصور ز سر عشق میداد نشان حلقش به طناب غیرت آویخته شد
1 ای دام هزار فتنه و طراری یارب تو چه فتنهها که در سر داری
2 ای آب حیات اگر جهان سنگ شود والله که چون آسیاش در چرخ آری
1 بخشای بر آن بنده که خوابش نبود بخشای بر آن تشنه که آبش نبود
2 بخشای که هر کو نکند بخشایش در پیش خدا هیچ ثوابش نبود
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به