- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
2 منم و هزار حسرت که در آرزوی رویت همه عمر من برفت و بنرفت هیچ کارم
3 اگر به دستگیری بپذیری اینت منت واگر نه رستخیزی ز همه جهان برآرم
4 چه کمی درآید آخر به شرابخانهٔ تو اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم
5 چو نیم سزای شادی ز خودم مدار بی غم که درین چنین مقامی غم توست غمگسارم
6 ز غم تو همچو شمعم که چو شمع در غم تو چو نفس زنم بسوزم چو بخندم اشکبارم
7 چو زکار شد زبانم بروم به پیش خلقی غم تو به خون دیده همه بر رخم نگارم
8 ز توام من آنچه هستم که تو گرنهای نیم من که تویی که آفتابی و منم که ذرهوارم
9 اگر از تو جان عطار اثر کمال یابد منم آنکه از دو عالم به کمال اختیارم