سوی قبرستان گذاری کن، از واعظ قزوینی غزل 192

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم و بریست

1 سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم و بریست سبزه هر سو خط یاری گل رخ سیمین بریست

2 بسکه پربار از گل صدرنگ حسرت گشته است سر نهاده بر زمین، در هر قدم شاخ زریست

3 هر طرف آرامگاه شاه دامادیست شوخ هر قدم گردک سرای نو عروس دلبریست

4 هر قدم در دانه ها از بس بخاک افتاده اند چشم دل گر واکنی، هر جاده عقد گوهریست

5 گوش هوش مردمان از پنبه غفلت پر است ورنه هر نعشی بدوشی، واعظی بر منبریست

6 بر جنون دل نهادان جهان بی بقا هر مزار نوگلی از سبزه تر محضریست

7 ای که دایم میکنی جان از پی زر یافتن عبرتی زین کاخ ویرانت، به از گنج دریست

8 کرد واعظ ذکر مرگ و، فکر مرگ اما نکرد پیش او مردن حق، اما از برای دیگریست

عکس نوشته
کامنت
comment