-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش دمی چو جان مجرد رویم در بر عیش
2 ز مرگ خویش شنیدم پیام عیش ابد زهی خدا که کند مرگ را پیمبر عیش
3 به نام عیش بریدند ناف هستی ما به روز عید بزادیم ما ز مادر عیش
4 بپرس عیش چه باشد برون شدن زین عیش که عیش صورت چون حلقه ایست بر در عیش
5 درون پرده ز ارواح عیش صورتهاست ز عکس ایشان این پرده شد مصور عیش
6 وجود چون زر خود را به عیش ده نه به غم که خاک بر سر آن زر که نیست درخور عیش
7 بگویمت که چرا چرخ میزند گردون کیش به چرخ درآورد تاب اختر عیش
8 بگویمت که چرا بحر موج در موجست کیش به رقص درآورد نور گوهر عیش
9 بگویمت که چرا خاک حور و ولدان زاد که داد بوی بهشتش نسیم عنبر عیش
10 بگویمت که چرا باد حرف حرف شدست که تا ورق ورق آیی سبک ز دفتر عیش
11 بگویمت که چرا شب تتق فروآویخت که گرد کست و عروسی بگیرد جا در عیش
12 بگفتمی سر پنج و چهار و هفت ولیک به یک دو لعب فروماندهام به شش در عیش