مهست یا رخ آن آفتاب مهر از خواجوی کرمانی غزل 826

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

مهست یا رخ آن آفتاب مهر افزای

1 مهست یا رخ آن آفتاب مهر افزای شبست یا خم آن طره قمر فرسای

2 مرا مگوی که دل در کمند او مفکن بدان نگار پریچهره گو که دل مربای

3 چه سود کان مه محمل نشین نمی‌گوید که بیش ازین مخروش ای درای هرزه درای

4 مرا بزلف تو رایست از آنکه طوطی را گمان مبر که بهندوستان نباشد رای

5 نوای نغمهٔ چنگم چه سود چون همه شب خیال زلف توام چنگ می‌زند در نای

6 ببوی زلف سیاهت بباد دادم عمر مرا که گفت که بنشین و باد میپیمای

7 اگر چه عمر منی ای شب سیه بگذر و گر چه جان منی ای مه دو هفته برای

8 چو روشنست که عمر این همه نمی‌پاید مرا چو عمرعزیزی تو نیز بیش مپای

9 خوشا بفصل بهاران فتاده وقت صبوح نوای پرده‌سرا در هوای پرده‌سرای

10 اگر خروش برآرد چو بلبلان خواجو چه غم خورد گل سوری ز مرغ نغمه سرای

11 ز شور شکر شعرم نوای عشق زنند به بوستان سخن طوطیان شکر خای

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر