-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید هندوئی چون طرهٔ پستت به طراری که دید
2 در سواد شام تاری مشک تاتاری که یافت بر بیاض صبح صادق خط زنگاری که دید
3 مردم آزاری و هر دم عزم بیزاری کنی بیگناهی مردم آزاری و بیزاری که دید
4 چون ندارم زور و زر هم چارهٔ من زاریست بی زر و زوری بدین مسکینی و زاری که دید
5 آنکه زو شمشاد را پای خجالت در گلست راستی را زان صفت سروی بعیاری که دید
6 تا صبا شد دسته بند سنبل گلپوش او کار او جز عنبر افشانی و عطاری که دید
7 گفتمش بینم ترا مست و مرا ساغر بدست گفت سلطانرا حریف رند بازاری که دید
8 قصد خواجو کرد و خونش خورد و برخاکش نشاند ای عزیزان هرگز از خونخواری این خواری که دید