1 مگرد ای پسر گرد دانش که دانش تنت غرق اندوه تا گردن آرد
2 ره ابلهی جوی کآیین فکرت ترا روز تا شب به خون خوردن آرد
3 تو خر زای و خر میر و خر زی که گردون پس از هفتصد سال خر مردن آرد
1 تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا
2 آستین افشاندم از گرد علایق آشکار تا زدم مردانه بر ملک دو عالم پشت پا
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها