لولیکان از جلال الدین محمد مولوی غزل 1717

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

لولیکان توییم در بگشا ای صنم

1 لولیکان توییم در بگشا ای صنم لولیکان را دمی بار ده ای محتشم

2 ای تو امان جهان ای تو جهان را چو جان ای شده خندان دهان از کرمت دم به دم

3 امن دو عالم تویی گوهر آدم تویی هین که رسید از حبش بر سر کوی حشم

4 چون برسد کوس تو کمتر جاسوس تو گردد هر لولیی صاحب طبل و علم

5 رایت نصرت فرست لشکر عشرت فرست تا که ز شادی ما جان نبرد هیچ غم

6 تیغ عرب برکنیم بر سر ترکان زنیم چون لطفت برکشد بر خط لولی رقم

7 خوف مهل در میان بانگ بزن کالامان عشرت با خوف جان راست نیاید به هم

8 مهر برآور به جوش وز دل چنگ آن خروش پر کن از عیش گوش پر کن از می شکم

9 تا سوی تبریز جان جانب شمس الزمان آید صافی روان گوید ای من منم

عکس نوشته
کامنت
comment