1 خوش آنکه مست بروی تو دیده باز کنم بخاک افتم و صد سجده نیاز کنم
2 شبی بخلوت تاریک من بود یارب که همچو شمع درآیی و در فراز کنم
3 کرشمه یی کن و جامی بیار ای ساقی مرا بطاعت و تقوی مهل که ناز کنم
4 تو آب خضری و من تشنه این کنایت بس چه حاجتست که دیگر سخن دراز کنم
5 مجال سجده نمی یابم از نظاره تو تو خود بگو که من مست چون نماز کنم
6 ز عشق نیست مرا چاره یی جز این اهلی که ترک چاره کنم رو بچاره ساز کنم
دیدگاهها **