عاشقان را از جلال الدین محمد مولوی غزل 384

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست

1 عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست

2 سینه‌های روشنان بس غیب‌ها دانند لیک سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست

3 بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد زانک مر اسرار او را ترجمانی دیگرست

4 یک زمین نقره بین از لطف او در عین جان تا بدانی کان مهم را آسمانی دیگرست

5 عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست

6 شب روان از شاه عقل و پاسبان آن سو شوند لیک آن جان را از آن سو پاسبانی دیگرست

7 دلبران راه معنی با دلی عاجز بدند وحیشان آمد که دل را دلستانی دیگرست

8 ای زبان‌ها برگشاده بر دل بربوده‌ای لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست

9 شمس تبریزی چو جمع و شمع‌ها پروانه‌اش زانک اندر عین دل او را عیانی دیگرست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر