- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشق دم کشتن ز جان آسان برآید همچو شمع بر کرسی دار فنا خندان برآید همچو شمع
2 ظاهر بمردم کی کنم زخمی که پنهان خورده ام گر روشنم از استخوان پیکان برآید همچو شمع
3 از برق حیرت بی خبر سوزد چو نخل بادیه مجنون وشی کز شوق او حیران برآید همچو شمع
4 گر آتش داغ درون آبم نسوزد در جگر از اشک گرمم دمبدم طوفان برآید همچو شمع
5 افسرده دل لرزد چو گل گر بر تنش بادی وزد اهلی بجان آتش زند تا جان برآید همچو شمع
6 اهلی بسجده تو گنهکار گر بود اورا مکش ز بهر خدا یک گنه ببخش