1 عاشق از سینه جان برون گیرد تا غمت را به جان درون گیرد
2 روی او گر شود گرفته ببین گر نبینی که ماه چون گیرد
3 دیگران از پری فسون گیرند از دو چشمت پری فسون گیرند
4 محنت و غم حریف و مونس وی چون تواند که دل سکون گیرد
5 بی تو این چشم خون گرفته بسی آخر این آب چند خون گیرد