-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است
2 حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است
3 جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد که چشم بستن یعقوب عین بینایی است
4 چو سوختم مبر ای باد خاکم از در دوست که دشمنم نکند سرزنش که هر جایی است
5 ز ناتوانی از آن کعبه مرادم دور خوش است کعبه ولی شرط ره توانایی است
6 چو طبع یار ز ذکر فرشته می رنجد چه جای دردسر عاشقان شیدایی است
7 مزن بر آتش ما آّ امشب ا گریه که سوز سینه اهلی چراغ تنهایی است