- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشقی جان را به جانان داد و رفت ماند این دنیای بی بنیاد و رفت
2 در خرابات مغان مست و خراب سر به پای خم می بنهاد و رفت
3 قطره آبی به دریا در فتاد چون توان کردن چنین افتاد و رفت
4 شاهبازی بود در بند وجود بند را از پای خود بنهاد و رفت
5 زندهٔ جاوید شد آن زنده دل تا نگوئی مرده شد بر باد و رفت
6 سرعت ایجاد و اعدام وی است در زمانی ماهروئی زاد و رفت
7 بنده بودم ، بندگی کردم مدام سید آمد بنده شد آزاد و رفت