- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشقی جان را به جانان داد و رفت رو به خاک راه او بنهاد و رفت
2 تن رفیقی بود با او یار و غار عاشقانه ناگهان افتاد و رفت
3 بر سر کویش رسید و سر نهاد بند را از پای خود بگشاد و رفت
4 هر زمان نقشی نماید لاجرم کرد روی چون نگاری شاد و رفت
5 زندهٔ جاوید شد ای جان من گرچه می گویند او جان داد و رفت
6 آمد اینجا و غم عالم نخورد زان روان شد مظهر ایجاد و رفت
7 بنده بودی بندگی کردی مدام سید آمد بنده شد آزاد و رفت